معنی قلعه باجول

حل جدول

قلعه باجول

از آثار تاریخی استان لرستان

لغت نامه دهخدا

باجول

باجول. (اِخ) ابونصر پدر باجول و دیگر پیوستگان ایشان از تیرمردان بوده اند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 144). و ابونصر تیرمردانی پدر باجول در روزگارفتور آنرا [اسپیدز را] عمارت کرد. (ایضاً ص 158).

باجول. (اِخ) دهی از دهستان دنباله رود بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز در 240هزار گزی جنوب باختری ایذه. کوهستانی، گرمسیر. سکنه ٔ آن 200 تن است. آب از رودخانه ٔ کارون و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


قلعه

قلعه. [ق َ ع َ] (اِخ) (دروازه ٔ قلعه) نام یکی از ده دروازه ٔ تبریز. رجوع به نزهه القلوب ص 76 شود.

قلعه. [ق َ ع َ] (اِخ) قَلَّه. برج و بارویی است به شکل دایره در صغد. دمشقی آرد: صغد حصنی است در کوه کنعان در سرزمین جرمق و در آنجا قریه ای بود و بجای آن این حصن بنا شد و آن را صغت یا صغد خوانند. در اینجا طایفه ای از فرنگیان بنام دلویه می زیستند. ملک ظاهر رکن الدین بیبرس صالحی آنان را محاصره و قلعه را فتح کرد و مردم آن را کشت و در میان آن برجی مدوّر بناکرد که ارتفاع آن 120 ذراع و قطر آن 70 ذراع بود. وآن را قله [قلعه] نامید. این قلعه از قلعه های عجیب بشمار میرود. رجوع به نخبهالدهر دمشقی ص 210 شود.

قلعه. [ق َ ع َ] (اِخ) یکی از چهارده معروفی است که در دامغان در سه فرسخی جنوبی چشمه علی قرار دارد. (مازندران و استرآباد رابینو ص 219).

قلعه. [ق َ ع َ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان اسفندآباد بخش قروه ٔ شهرستان سنندج. سکنه ٔآن 50 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

قلعه. [ق َ ع َ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان دلفارد بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت، واقع در 83هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و سر راه مالرو جیرفت به ساردوئیه. سکنه ٔ آن 18 تن می باشد. مزرعه ٔ پیرمحمدی جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

قلعه. [ق َ ع َ] (اِخ) دهی است از دهستان بناجو بخش بنات شهرستان مراغه، واقع در 10 هزارگزی جنوب بناب در مسیر راه ارابه رو بیناب به میاندوآب. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل مالاریائی است. دارای 73 تن سکنه است. آب آن از رودخانه ٔ صوفی چای و چاه و محصول آن غلات، چغندر و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

قلعه. [ق َ ع َ] (اِخ) دهی است از دهستان گوگان بخش خفر شهرستان جهرم، واقع در 15 هزارگزی جنوب باختر باب انار کنار راه فرعی گوگان به خفر. موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن گرمسیری مالاریایی است.سکنه ٔ آن 76 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن برنج، غلات، خرما، مرکبات و شغل اهالی زراعت و باغداری است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).

قلعه. [ق َ ع َ] (اِخ) دهی است از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه، در 33 هزارگزی شمال باختری میاندوآب و 25 هزارگزی شمال شوسه ٔ میاندوآب به مهاباد و جلگه ٔ باطلاقی است. هوای معتدل مالاریائی دارد و دارای 40 تن سکنه است. آب آن از سیمین رود و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری، و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

فرهنگ فارسی آزاد

قلعه

قَلْعَه، در تاریخ امر بطور خاص به «طبرسی» در مازندران و ایضاً به قلعه خواجو در نیریز و قلعه علی مردان در زنجان و قلعه ماه کو و قلعه چهریق و قلعه عکّا اطلاق شده است. قلاع دیگر نیز وجود دارد،

قَلعَه، کلات، دژ، قلعه، محوطه ای وسیع که با دیوار های محکم و برج و بارو محفوظ و محصور گردد (جمع: قِلاع، قُلُوع)،

فارسی به عربی

قلعه

حصن، ذخیره، قلعه

فرهنگ معین

قلعه

(قَ عَ یا عِ) [ع. قلعه] (اِ.) دژ، حصار. ج. قلاع.

معادل ابجد

قلعه باجول

247

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری